گفتم مبادا سکّه‌ای از تنفروشی ها جلیل واقع طلب

ساخت وبلاگ

گفتم مبادا سکّه ای از تنفروشی ها
باشد معاش ِ صِنف ِ پیراهن فروشی ها-

-دیدم طلا را جای آهن برده اند از شهر
طوری که حیران مانده اند آهن فروشی ها

اینجا برای مُرده هاهم سخت می گیرند
وقتی تجارت می شود مدفن فروشی ها

دریا ومُرداب وخلیج، اینها که چیزی نیست
ما مستند دیدیم از معدن فروشی ها

آواز در محدوده ی ما سخت ممنوع است
نام ِ کلیپی هاست مُستَهجَن فروشی ها
رباعی...

ما را در سایت رباعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jalilvaghetalab بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:29