رباعی

متن مرتبط با «آسمان» در سایت رباعی نوشته شده است

کسی‌ نمی‌‌داند که آسمان نگاهت چگونه ابری شد جلیل واقع طلب

  • کسی نمی داندکه آسمان نگاهتچگونه ابری شددلتکه سبزی جنگل رکابدارش بودچرا به صاعقه ی دوردست نامه نوشتچرا ترانه نخواندی برای جاری ِ آبهمیشه شرقی منای غریب دلتنگیتو را چه با مرداب☆چرا دوباره سفر؟کدام جاده تو را سوی خویش می خواند؟قبیله می پرسدچرا نمی مانَد؟مگر قرار نبود آب را ترانه کنیم؟مگر تو تشنه نبودی ؟هنوز چشمه که هست☆بیا ستاره بچینیم و آسمان بخریموشرحه شرحه حکایت برای راحتی خواب لاله ها ببریمکسی نمی داندبیا بگو که بدانندعاشقیم هنوز☆جلیل واقع طلب بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تا به دستیاری تو عشق را بر فراز آسمان علم کند جلیل واقع طلب

  • تا به دستیاری ِ تو عشق رابرفراز ِ آسمان عَلَم کندناگزیر بود دست خویش رادر حوالی ِ زمین قلم کند□دید آب و نیزه نقشه می‌کشندمثل ِ آتش از میانشان گذشتتا حصار و فتنه و فرات رابا لبان ِ تشنه متهم کند□جاری ِ شریعه می‌گذشت و ماهمشک را پُر آب کردو بازگشتشرم کرد با ترنم ِ فراتاز فراز ِ تشنگی‌ش کم کند□ماه بود و مشک در حصارگرگیک سوار و یک تهاجم ِ بزرگمانده زخم ِ واپسین که چشم اوداستان ِ دیگری رقم کند□آه ای امام ِ تشنه لب ببخشتو ستاده ای و او نشسته استکاش می‌شد این سوار ِ غرق ِ خونبی دو دست ِ تکیه قد عَلَم کند□شاید آرزوی ِ دیگری نداشتغیر از اینکه مثل ِ تیغه‌ی عَلَمقامت ِ هزار زخم خویش راپیش پای حضرت ِ تو خم کند□جلیل واقع طلب بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها