کسی نمی داند
که آسمان نگاهت
چگونه ابری شد
دلت
که سبزی جنگل رکابدارش بود
چرا به صاعقه ی دوردست نامه نوشت
چرا ترانه نخواندی برای جاری ِ آب
همیشه شرقی من
ای غریب دلتنگی
تو را چه با مرداب
☆
چرا دوباره سفر؟
کدام جاده تو را سوی خویش می خواند؟
قبیله می پرسد
چرا نمی مانَد؟
مگر قرار نبود آب را ترانه کنیم؟
مگر تو تشنه نبودی ؟
هنوز چشمه که هست
☆
بیا ستاره بچینیم و آسمان بخریم
وشرحه شرحه حکایت
برای راحتی خواب لاله ها ببریم
کسی نمی داند
بیا بگو که بدانند
عاشقیم هنوز
☆
جلیل واقع طلب
رباعی...
ما را در سایت رباعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jalilvaghetalab بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 23:04